Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب


گاهی باید به‌دورخود یک دیوار تنهایی کشید!

نه برای اینکه دیگران را از خودت دورکنی،

بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می‌کند...


عاشق گمنام نوشت:

شاید یک روز
یک نفر آدم را جوری بخواهد
که دوست داشتنش
به این راحتی ها
تمام نشود
شاید ...

به امید آن روز

  • جلال کریمی



ای دل به کمال عشق آراستمت
از هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاستمت
امروز چنان شدی که می‌خواستمت

ای عشق غم تو سوخت بسیار مرا
آویخت مسیح‌وار بر دار مرا
چندان که دلت خواست بیازار مرا
مگذار مرا ز دست مگذار مرا

ای عشق پناهگاه پنداشتمت
ای چاه نهفته راه پنداشتمت
ای چشـــــم سیاه، آه ای چشــــم سیاه
آتش بودی نگاه پنداشتمت

با یاد تو لبریز کنم جامم را
نام تو شکرریز کند کامم را
ای عشق تو برده تاب و آرامم را
در جام تهی ببین سرانجامم را

ای دل به کمال عشق آراستمت
از هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاستمت
امروز چنان شدی که می‌خواستمت


عاشق گمنام نوشت:

دِلْ به دِلَْبر دادم و ،دلدار ،دلْ را ، دلْ ندید
دلْ به دلبر دلْ سپرد ،دلدار ،پا از دلْ کشید
دلْ به دنبال دِلَشْ ،دلْ دلْ کنان ، دلْخونِ دل ْ
دلْ ز دلبر خواستم ، دلبر ،دلْ از این دلْ برید



  • جلال کریمی



رفتنت آغاز ویرانیست
حرفش را نزن
ابتدای یک پریشانی ست
حرفش را نزن
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا
دل شکستن کار آسانیست
حرفش را نزن


عاشق گمنام نوشت:

زنــــــــــدگی شایــــــــــد آن لحظه مســــــــــدودیست
ڪه نگاه من در نی نی چشمــــــــــان تــــــــــو

خود را ویران مــــــــــے ســــــــــازد

  • جلال کریمی

هرگاه عیبی در من دیدی، به خودم خبر بده نه کسی دیگر را،

چون تغییر آن دست من است!!

کار اولت ثواب دارد و نصیحت است،

اما گزینه دوم غیبت است و گناه است.

چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم،

جز خودش همه را خبر می دهیم؟؟؟

ما شهرت را با صحبت کردن در مورد یکدیگر می دانیم نه با یکدیگر!!!

جمله ای که بر یک هتل نوشته بود شگفت زده ام کرد:

" اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"

بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان برود !!!

نصیحت کن اما رسوا نکن!!!

سرزنش کن اما جریحه دار نکن!!!


عاشق گمنام نوشت:

بهشت وعده دور از دسترسی نیست اگر بی بهانه خوب باشیم


  • جلال کریمی


مشکلات زندگی چون حیوان درنده است،

اگر فرار کنی میدانند که ترسیدی ودنبالت میکنند،

واگر جلوش بایستی ومبارزه کنی از تو دست بر می دارند ومیروند.


عاشق گمنام نوشت:

مشکلات زندگی مبارزه ما را می طلبد نه خشم ما وفرار ما را

  • جلال کریمی


قهرمان واقعی کسی است
که انسانیت را بی هیچ چشمداشتی هدیه می دهد ...

عاشق گمنام نوشت:
اگر می خواهی عطر شادمانی در آغوش بگیری ،
مهربانیت را جاری کن ..

  • جلال کریمی

  • جلال کریمی


سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی
که روزی چشمهایم را، به دنیایی نمیدادی

سلام ای رفته از دستی، که میدانم نمی آیی
و میدانم برای من، امیدی رفته بر بادی

به خاطر داریَم آیا ؟ به خاطر دارمت آری!
سلام ای باور پاکی، که از چشمم نیفتادی

اسیر عشق من بودی، زمانی...لحظه ای...روزی
رهایت کردم و گفتم : پرستویم تو آزادی!

نوشتی : بی تو میمیرم، خرابت میشوم عمری
کنون فردای دیروز است، ببین حالا چه آبادی!!

سکوتم را نکن باور، خودت هم خوب میدانی
که در اشعار من چیزی، شبیه ِ داد و فریادی

حقیقت زهر تلخی بود، که آگاهانه نوشیدم
از این هم تلخ تر بودی, تو شیرینی ِ فرهادی...


عاشق گمنام نوشت:

اما ...

برای من

هرشب بی تو

یــلـداسـت ...

منی که

زیر حافظ چشمانت

یادت را دانه دانه می‌کنم .


  • جلال کریمی


عشق همانند یک شاخه رز،

ظریف وشکننده است کوچکترین بادها می تواند باعث آزارش شود

پس به خوبی ازاومحافظت کن .

عشق مثل خورشید است هر وقت بتابد به وجودت گرما می بخشد.

عشق ممکن است برای همیشه و یا فقط یک روز مهمان تو باشد.

پس قدر و منزلش را بدان!


عاشق گمنام نوشت:

من آن روزی که گفتم عشق رادیدم،نفهمیدم

که عشق اول وآخرتویی عشق آفرینا،

من خطاکردم.

  • جلال کریمی

ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪ؛ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﺪﺯﺩ؛ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ !...
 ﻛﺎﺭﯼ ﻧﻜﻦ ! ﭼﻴﺰﯼ ﻧﮕﻮ ...
ﻋﺸﻖ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﻴﺴﺖ ...
ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﻟﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ...
ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﺖ ﻧﻜﻦ !
ﺻﺒﻮﺭ ﺑﺎﺵ؛ ﺗﺤﻤﻞ ﻛﻦ؛
ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻋﺸﻖ ﺑﻮﺭﺯ؛
ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﻳﺰ؛
ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ ...
ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻦ، ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ، ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﺎﺵ .
ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺵ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻦ،ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻦ،
ﺩﺭﺩ ﺑﻜﺶ،ﺣﺴﺮﺕ ﺑﺨﻮﺭ، ﻭ ﺑﺎﺯ ﺳﻜﻮﺕ ﻛﻦ
ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺎﺯ ﭘﺮ ﺭﺍﺯ ﺍﻳﻨﮕﻮﻧﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ !
  ﻟﺐ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯿﺸﻮﯼ


عاشق گمنام نوشت:

می روم دل را در این ویرانه ها جا می گذارم 
  خویش را در انزوای درد تنها می گذارم 
  خلوتی دارم که در آن با خیالی کودکانه 
  گاهگاهی عشق را دزدانه آنجا می گذارم 
  باز می ترسم ز طغیان گناهی که نکردم !!!
نا گزیر از عشق بر احساس خود پا می گذارم

  • جلال کریمی