چهارشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۰۰ ب.ظ
معمارزندگی...
ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم
ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم
ای نور هر دو دیده بیتو چگونه بینم
وی گردنم ببسته از تو کجا گریزم
ای شش جهت ز نورت چون آینهست شش رو
وی روی تو خجسته از تو کجا گریزم
دل بود از تو خسته جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته از تو کجا گریزم
گر بندم این بصر را ور بسکلم نظر را
از دل نهای گسسته از تو کجا گریزم
عاشق گمنام نوشت:
همیشه کسےوجوددارد
که سرراهتان سنگ
پرتاب کنداین به شمابستگےدارد
که باآن سنگها
چه میسازیدپل یادیوار!؟
شمامعمارزندگیتان
هستید
معمارخوبی باشید...
- ۹۵/۰۵/۰۶