Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


دلت دریاست

" مثل رود سرشاری دلت دریاست میدانم

پر ازاحساس بارانی واین زیباست میدانم

دعایم کن که.....

قلبت چشمه جوشان خوبیهاست میدانم... "


عاشق گمنام نوشت:

بی قید شدیم

از وقتی

قید نبودنت را زدیم

  • جلال کریمی



تو زلیخایی و من یوسفِ آشفته سرم
دوست دارم که خودم پیرهنت را بدرم!

تو هر اندازه که بگریزی و پرهیز کنی،
من همان قدر به آغوش تو مشتاق ترم!...

قصه برعکس شده، نوحم و طوفان زده ام
کشتی سوخته ای مانده میان جگرم!

دو قدم پیش بیا! ـ ای قدمت بر سر چشم! ـ
دو قدم... تا که تو را تنگ بگیرم به برم!

تو به اندازه ی هر یک قدمم آتشی و
من به اندازه ی هر یک نفست شعله ورم!

دور تر می شوی و بی خبر از حال منی
پیش می آیم و از شرم لبت با خبرم!

آه و صد آه! خلیلِ بُتِ خالت شده ام
شکر و صد شکر که اعجاز ندارد تبرم!

چه کُنم با دو لبت؟ دل بکنم یا نکنم؟
چه کنم جان و دلم را؟ببرم یانبرم؟

عاشق گمنام نوشت:

♥عشـقه باخ منده خزان وقتـی بهار آختاریرام♥
♥الیـــــم الـدن اوزولـــــوب دامــن یـار آختاریرام♥
♥باغبان آچ قاپینی سایما کی من گـــول دررم♥
♥هر گـولی ایستــمیرم اوز گـولومی آختاریرام♥

  • جلال کریمی




  • جلال کریمی



کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم . . .


عاشق گمنام نوشت:

دلم برای گذشته ها و کودکی تنگ شده
بزرگ شدم و حصار تنهایی تنگ تر و تنگ تر
بزرگ شدم و دلم نازک و نازک تر
بزرگ شدم و خاطره ها دلتنگ تر و دلتنگ تر چ
کودکی کوچک بود و کوتاه

  • جلال کریمی



دوستی گلیست که فقط در دلهای پاک و بی آلایش میروید.....


عاشق گمنام نوشت:


پرسیدم دوست بهتر است یا برادر؟

گفت دوست برادری است که انسان مطابق میل خود انتخاب می‌کند

  • جلال کریمی




به عشق " مادر "

پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد...!!!
داغ دیـد از من و تبخـیر شـد و حـرف نـزد...!!!
شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب.!!!
شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد.!!!
غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم...!!!
از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد!!!
وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را سوزاند!!!
خیس شد چشمش و دلگیر شد و حرف نزد!!!
صورت پر شده از چین و چروکش یعنی!!!
مادرم خستـه شـد و پیـر شـد و حرف نزد •••!!!


عاشق گمنام نوشت:

تا دیده ام به روی جهان باز شد، زشوق

لبخند مهربان تو جا در تنم دمید

فریاد حاجتم چو برون آمد از گلو

دست نوازش تو به فریاد من رسید




عاشق گمنام نوشت:

مادر قسم بجان عزیز ات که هیج گاه

یاد شکـــــوه مند تو، از دل نمی رود

تا دامن کفـــــن نکشم زیر پای خاک

نقشی تو هم دمی ز مقابل نمی رود



عاشق گمنام نوشت:


خدا از خاک عشق تو رو سرشته

فـرســتـاده از آســمـون فـرشته

تـا در آغــوش امـن خـود بـگـیـرم

کـه ایـن یـک ذره جا مثـل بهشته




عاشق گمنام نوشت:


زنم از دیده بر دل روی مادر

منم مست کمان ابــروی مادر

گل از خجلت نقابی بر رخش زد

چو آمد عطر مشکین بــوی مادر




  • جلال کریمی