- ۲۷ دی ۹۴ ، ۲۲:۱۱
دلم وقتی که می گیرد تو می آیی به دیدارم
به من آهسته میگویی " عزیزم دوسـتت دارم "
سرم بر شانه ات ، باور ندارم پیش من باشـی
تورا در خواب میبینم بگو یا این که بیدارم ؟
نوازش می کنی با مهربـانی گونه هایم را
چه رقصی دارد انگشتت به روی بغض تب دارم
کنار لحظه های تو دو فنجان قهوه می ریزم
اگرچه تلخ ، شیرین است با لبخندِ هَر بارم
کتابی میگذاری روی میزم مهربان من
و مـی گویی به آرامی که این هم آخرین کارم
غروب شنبه ای دیگر برایم شعر میخوانی
تمام هفته را من از هوای عشق سرشارم
تنم خورشید میخواهد کنار ساحل امنت
من از شبهای برف آلوده ی این شهر بیزارم
دلم ابریست از دست تمام بی تو بودن ها
اگر باران بیاید باز می آیی به دیدارم ؟
عاشق گمنام نوشت:
در زیرِ بارانِ احساس به آفتاب می اندیشم
و تکه ابرهای پراکندۀ دلتنگی ام
را به نسیمِ یادِ تو می سپارم باشد
که خورشید دوباره در من طلوع کند...
بد شده ایم !
از وقتی شروع کردیم به قربانت بروم های تایپی
به دوستت دارم های اس ام اسی
به عاشقتم های فیس بوکی ، وایبری ، ویچتی ، لاینی
بد شده ایم !
از وقتی هر کدام از کانتکت لیستمان چیزی فرستاد و " قلب های سرخ " را روانه ی تکست کردیم و عشقم و عزیزم و گلم صدایش کردیم
فرقی هم نمیکرد ، که باشد
دیگر کلمات دم دستی ترین ترفندمان شد
کلماتی که مقدسند ، که معجزه میکنند ! افتادند زیر دست و پا
فرقی برایمان نکرد که چه کسی باشد ، از چه جنسی باشد
فقط اینکه باشد و دمی بگذرد برایمان کفایت کرد
بد شده ایم !
از وقتی لبخند زدیم و بوسیدیم و نوازش کردیم
و آنسوی ماجرا پیچیدیم و پیچاندیم
و به زرنگی خودمان آفرین گفتیم
حال خیلی هامان خوب نیست
این روزها عادت کردیم مرگ خیلی چیزها را جشن بگیریم
دردناک است حال و روزمان!!!
عاشق گمنام نوشت:
دردمان درمان دارد
کمی صداقت
کمی شهامت
فقط همین . . .
ﻋﺸﻖ ؛ﺍﺗﻔﺎﻗﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ!
ﮔﺎﻫﯽ ﭘُﺮ ﺷﺘﺎﺏ ﻣﺜﻞ ِﮔﻠﻮﻟﻪﺍﯼ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ
ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﻧﺸﺖ ِ ﮔﺎﺯ ﺩﺭ ﺷﺒﯽ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ
دﺭ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻋﺸﻖ ؛ﺍﺗﻔﺎﻕ ِ ﮐُﺸﻨﺪﻩﺍﯼﺳﺖ
عاشق گمنام نوشت:
در مقابل محبّت
همه چیز را
شکست میدهد
و خود شکست
نمی خورد...
محبت بر همه چیز غالب است،
بالاترین قدرت را دارد، سنگ را آب میکند و کوه را جابجا...
اگر روزی به کسی محبت کردید باور داشته باشید
هرگز نخواهد توانست از یاد ببرد......
ماندگارترین اثر هنری انسان محبت است.......
هرگز وسعت محبتمان را کم نکنیم.....
بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خُورد
ببین، چی میشه اون کس که یه جو، از حَق مردم خُورد
کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن
یه روزی هر کسی باشن حساباشون رو پس میدن
عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست
سر آزادگی مُردن ته دل دادگی میشه
یه وقتهایی تمام دین، همین آزادگی میشه
کنار سفره خالی یه دنیا آرزو چیدن
بفهمن آدمی یک عمر بهت گندم نشون میدن
نذار بازی کنن بازم، برامون با همین نقشه
خدا هرگز کسایی رو که حق خُردن نمی بخشه
کسایی که به هر راهی دارن روزیتو میگیرن
گمونم یادشون رفته همه یک روز میمیرن
جهان بدجور کوچیکه، همه درگیر این دَردیم
همه یک روز میفهمن، چه جوری زندگی کردیم
ازامروزهرکی ازت پرسید حالت چطوره؟
بگو عاااالی ام…
عالیم یعنی فرمان به کائنات، به زمین وزمان،
به همه ی دنیا،به همه ی فرشته های عالم…
که ای خدا،ای آسمون،ای زمین،حال من باید عالی باشه..
حتی اگه بد بد بدم هستی بگو عالیم…
عالیم دروغ به خود نیست،عالیم فریب نیست،
این یعنی چند ثانیه بعدش عالی میشی…
باقدرت ،مثبت اندیش باش..
فکرمازندگی ماروتغییرمیده..
عاشق گمنام نوشت:
شبت پر از ستاره هایی باشه
که هر شب سفارشتو به خدا میکنن تا همیشه ماه بمونی
از هم بپاشانم به آسانی! مهم نیست
اینها برای هیچ طوفانی مهم نیست!
آغوش من مخروبه ای رو به سقوط است
دیگر برایم عمق ویرانی مهم نیست
با دردِ خنجر، دردِ خار از خاطرم رفت
بعد ازتو غم های فراوانی مهم نیست
یک مُرده درد ِ زخم را حس می کند؟ نه!
دیگر مرا هرچه برنجانی مهم نیست
دارو ندارم سوخت در این آتش اما
هرچه برایم دل بسوزانی، مهم نیست
هرکس که با ایمان به راهی رفته باشد،
دیگر برایش هیچ تاوانی مهم نیست
حالا چه خواهد شد پس از این؟هرچه باشد!
این بار دیگر هیچ پایانی مهم نیست
عاشق گمنام نوشت:
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ٬
ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﺒﯿﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ...
ﺗـــــﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﮐﻢ ﻧﯿﺎﺭﻡ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﻢ ...
ﻧﻔﺲ کﺸﯿﺪﻥ ﺭﺍ ...
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ... ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ...
ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ...
ﺗــــــﻮ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺗﺎ ﺣﺮﯾﺮ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺭﺍ ﺑﭙﯿﭽﻢ ﺩﻭﺭ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﻟﻢ ...
ﻭ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﺷﻮﻡ ...
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺗﺎ ﺩﻟﻢ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ...
ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ... ﻟﻤﺲ ﮐﻨﺪ ...
ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﺪ ...
ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ
من آنقدر با تو بوده ام
که از بودن کنار دیگران سردم میشود...
عاشق گمنام نوشت:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
عالم از ناله ی عشاق مبادا خالی
پادشاه که به همسایه گدایی دارد
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است وجگر سوز دوایی دارد