Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب


ای آسمان زیبا امشب دلم گرفته از های و هوی دنیا امشب دلم گرفته


یک سینه غرق مستی دارد هوای باران از این خراب رسوا امشب دلم گرفته


امشب خیال دارم تا صبح گریه کنم شرمنده ام خدایا امشب دلم گرفته


خون دل شکسته بر دیدگان تشنه باید شود هویدا امشب دلم گرفته


ساقی عجب صفایی دارد پیاله ی تو پر کن به جان مولا امشب دلم گرفته


گفتی خیال بس کن فرمایشت متین است فردا به چشم اما امشب دلم گرفته


عاشق گمنام نوشت:


اگه مَردی ... ؟!!

مَرد بمون ... اگه نیستی ... نامَردی نکن ... !!

اگه تنهایی ... ؟!!

تنها بمون ... اگه نیستی ... تنهاش نذار ... !!

اگه نجیبی ... ؟!!

نجابت کُن ... اگه نیستی ... هرزگی نکن ... !!

اگه عاشقی ... ؟!!

... عاشق بمون ... اگه نیستی ... حُرمتِ عشقو نَشکَن

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۰:۱۶
  • جلال کریمی



هزار آرزوی بشر
در مقابل یک تقدیر الهی
محکوم به فناست!

آرزو دارم خدا
بهترین و قشنگ ترین
تقدیر ها را برایت رقم بزند


عاشق گمنام نوشت:

امروز ناب ترین " دعاهایم "
را بر تار خورشید و عرش
کبریایى به ودیعه میگذارم
تاهُمای سعادت برزندگیتان لانه کند

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۱
  • جلال کریمی



بوی دریا..

_______

تمام رویاهایِ مه گرفته ام..

از مسیر چشمانی می گذرد که..

که بوی دریا می دهد.. هنوز !

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۵
  • جلال کریمی


کجای این شهر قدم میزنی امشب ؟!
بگو ، میخواهم اتفاقی شال و کلاه کنم ،

باران را در کیفم بگذارم ، لبخند را در دستم بفشارم ،
همه ی آن شوقی را که برای دیدنت دارم را بگذارم زیر پایم ،
خیلی اتفاقی و بی توجه به تو ، از کنارت رد شوم !
نمیخواهم بایستم به تماشای چشمانت !
یا مثلا ً خواهش نمیکنم برای گرفتن دست هایت !
فقط از کنارت رد شوم !
همین ...


عاشق گمنام نوشت:


من اختیار نکردم به جز تو یارِ دگر 
به غیرِ گریه که آن هم در اختیارم نیست


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۱۹
  • جلال کریمی


ﺍﺯ شیخی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍﻗﺒﻪ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ، چه به ﺪست ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ: ﻫﻴــﭻ ...! ﺍما، ﺑﻌﻀﯽ چیزﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ؛
ﺧﺸﻢ، ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺍﺿﻄﺮﺍﺏ، ﺍﻓﺴﺮﺩﮔﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻋﺪﻡ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﯼ ﻭ ﻣﺮﮒ ...
 

عاشق گمنام نوشت:

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺑـه ﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺣﺎﻟماﻥ ﺧﻮﺏ می ﺸﻮﺩ؛
ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍدن ها ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺁﺳﻮﺩﻩ و راحت مان می کند ...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۱۴
  • جلال کریمی


گاهی نه گریه آرامت میکند و نه خنده
نه فریاد آرامت میکند و نه سکوت
آنجاست که با چشمانی خیس رو به آسمان میکنی
و میگویی ﺧــ♥ــﺪﺍیـا
تنها تو را دارم

عاشق گمنام نوشت:

تنهایـــــــــ ــــــــ ـــــــــــــ م مگذار...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۷
  • جلال کریمی


بدانیم که

بزرگترین دیوار مهربانی

دل های ماست

عاشق گمنام نوشت:

یادمان باشد

که روی این دیوار چه می‌گذاریم

و چه هدیه میدهیم....

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۱:۰۱
  • جلال کریمی


ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ،
ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ،
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺮﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﺎﺷﺪ . . .

ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ،
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺴﭙﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﻡ ﺧﺪﺍ . . .

ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺨﻮﺍﻩ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻼﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﺑﭽﯿﻨﺪ ،
ﻧﻪ ﺁﻥ ﻃﻮﺭ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ . .

ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ،
ﺧﺪﺍ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯿﭽﯿﻨﺪ !
ﻃﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺮ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ . . . .

ﺧﺪﺍﯼ مهربانم . . .
ﻫﻤﯿﺸﻪ ،
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ،
ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ،
ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﻣﯽ ﺑﻮﺳﯽ ﺍﻡ . .

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻣﺮﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪﯼ ،
ﺭﺩ ﻟﺒﻬﺎﯾﺖ ﺭﻭﯼ ﻟﭗ ﻫﺎﯼ ﮔﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻡ ،
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ . . . . .



عاشق گمنام نوشت:


باور نمیکنم خدا به کسی بگوید:
" نه...! "
خدا فقط سه پاسخ دارد:
1- چشم....
2- یه کم صبر کن....
3- پیشنهاد بهتری برایت دارم...


  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۳۳
  • جلال کریمی


تغییر نگاه به زندگی باید از ذهن شروع شود،
یادمان باشد
سنگها نه خرده حسابی باپاهای لنگ دارند
نه قرار و مداری با پاهای سالم!
پس باورهای اشتباه را کنار بگذاریم ...
هر سقوطی
پایان کار نیست…
باران را ببین،
سقوط باران
قشنگترین "آغاز" است


عاشق گمنام نوشت:

امید
دارویی است که
شفا نمی دهد ،

اما درد را قابل تحمل می کند...

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • ۳۰ فروردين ۹۵ ، ۲۰:۵۱
  • جلال کریمی


کسی میگفت سه تا رفیق دارد , یکی برای وقت هایی که حالش خوب نیست و میرود سرش را میگذارد روی شانه اش و مثل ابر بهاری های های میگرید و یکی برای اینکه از آن فاز سنگین بعد گریه هایش در بیاید و زنگ میزند و میروند با یکدیگر به جرز لای دیوار هم میخندند ولی دوست آخریش را بیشتر از همه شان دوست دارد و وقتی پی اش میرود خوب میداند دیگر بار آخریست که برای آن مشکل گریه میکند و حتما راه حلی جالب توی آستینش دارد و همه چیز را با ایده ی بکر و همچون جادو و ذهن خلاقش رفع و رجوع میکند ... خوب که فکر کردم دیدم من هم سه تا دوست دارم که دقیقا همین مراحل را با آنها طی میکنم , مادرم که بی ادعا اشک هایم را در سکوتی زیبا پاک میکند و دخترم دوست خوبی که پایه برای خندیدن و فراموش کردن بلاهاییست که روزگار و قضا و قدر و آدم هایش بر سرمان میاورند و ما هم بیشرمانه به آنها میخندیم و دستش میاندازیم که هیچ غلطی نمیتوانند بکنند و در آخر

او...


عاشق گمنام نوشت:

ای گوش شنوای حرف های ناگفته ی این دلم ...

ای رفیق بزرگوار من...

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۲۹ فروردين ۹۵ ، ۲۱:۱۴
  • جلال کریمی