Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

یِه‍ْ رُوز خَستِه‍ْ نِشَستِه‍ْ بُود تَهِ‍ مَغازِه‍ْ وُ سیگـار میکِشیدْ وُ چِرتْ وُ پِرتْ میگُفتْ وُ میخِندید ...
پُرسیدَمـ : + چِتِه‍ اِمروز ؟!
گُفتْـ : - اِمروز ؟!
گُفتَمـ : + آرِه‍ ، پَس کِی ؟!
گُفت : - صُحبَتِه‍ اِمروزْ وُ دیروز ...
گُفتَمـ : + پَ چی ؟!
گُفتْ : - بَچِه‍ کِ بُودَمـ ، بابامْـ یِه‍ بادکُنَکـ بَرـام خَرید ... گِرِفتِه‍ بُودَمـ دَستَمـ وُ خُوشحـال میدُوییدَمـ...
که‍ِ یِهُو اَز دَستَمـ وِل شُد ...
اُون مُوقِع هآ سیگارـی نَبودَمـ ، جیغْ وُ دـاد وُ گِریِه‍ ... میکُوبیدَمـ خُودَمو زَمینـ ...
فَرداش واسَمـ یِکی دیگِه‍ خَریدَنْـ ... بازَمـ باهاش خُوشحالْ شُدَمـ ...
وَلی میدونی...
سِـنـِّت کِه‍ میرِه‍ بالا میفَهمـی ...
هَمیشِه‍ تُو زِندِگی یِه‍ْ چـی هَست کِه‍ وَقتـی میرِه‍ْ ...
اگِه‍ خُودِشَمـ هَمونـ شِکلی وُ هَموُنـ جُوریمـْ کِه‍ بُودِهـ برگردهـ ،
دیگه واسـَت اوُنـ نمیشه...


عاشق گمنام نوشت:



בیـــگرهیـــچڪس او نمیـــشوב..
حتـــے خــــوבش..

  • جلال کریمی

سخت ترین کار دنیا ترمیم اعتمادیه که از دست رفته !!!

اعتماد به عشقت ...
اعتماد به آیندت...
اعتماد به نفست...


عاشق گمنام نوشت:



"آیــنــدہ ای" خــواهــم ســاخــت کــہ

"گذشــتــہ ام" جــلـــویش زانــو بــزنــد

  • جلال کریمی


روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دستِ زیبایی را خواهد گرفت.
روزی که کمترین سرود
بوسه است .
و هر انسان
برای هر انسان
برادری ست .
روزی که دیگر درهای خانه هاشان را نمی بندند!
قفل ،
افسانه یی ست !
و قلب
برای زندگی بس است.
روزی که معنایِ هر سخن "دوست داشتن" است .
تا تو به خاطرِ آخرین حرف دنبال سخن نگردی .
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنجِ جست و جوی قافیه نبرم .
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد.
روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود.
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم ..
و من آن روز را انتظار می کشم .
حتی روزی که دیگر نباشم ...


عاشق گمنام نوشت:



ای بشرتا چند پنداری که دنیا ما توست
ور نپنداری عجل هر لحظه در دنبال توست
انچه خوردی مال مور و مال گور
انچه مانده مال وارث
انچه کردی مال توست

  • جلال کریمی

اگر نمیتوانی به کسی امید بدهی
ناامیدش نکن!!!

اگر شنونده خوبی هستی
رازدار خوبی هم باش!!!!

اگر نمیتوانی زخمی را مرحم بکنی
نمک هم نباش!!

عاشق گمنام نوشت:


یک کلام!
مهربان باش ...

  • جلال کریمی


عاشقان،اینجا کلاس درس ماست...
ما همه شاگرد و استادش خداست...

درس آن راه کمال و بندگیست...
شیوه ی انسان شدن در زندگیست...

امتحانش ازکتاب معرفت...
نمره اش ایمان وتقوا، منزلت...

با عمل تنها بود این آزمون...
از مسیر عقل رفتن تاجنون...

باید اینجا چشم دل را وا کنی...
تا که در عرش خدا ماوا کنی...

درس اول در وصالش، اشتیاق...
درس آخر، وصل و پایان فراق...

شرط اول،عاشقی، تسلیم عشق...
ورنه بیخود دیده ای تعلیم عشق...

شاهدان درحلقه تسلیمند و بس...
محو رخسار گلی بی خار و خس...


عاشق گمنام نوشت:


چه شاگردانی هستیم که ز دیدار معبود دل کنده و عشق به ماده داده ایم

هر چه داریم ز استاد جهان داریم و در غفلت معشوق و معبود مانده ایم....

  • جلال کریمی

گاهی وقتها آدم از اوقات خوب زندگی بی خبر است!
تا اینکه... همه چیز بد میشود، و وقتی به گذشته نگاه میکند؛
میبیند چقدر خوشبخت بوده است! و چقدر بیخیال...!


عاشق گمنام نوشت:


اغلب کسانی که زندگی خود را شلوغ و پُر سر و صدا می کنند ...
معمولاً از شنیدن "صداهایی در درون خود" فرار می کنند ...
  • جلال کریمی


به احترام مادران گل سرزمینم
♥•٠·
وقتی یک سالت بود مشغول شد به غذا دادن و شستنت.
و تو با گریه های طولانی شب از او تشکر کردی.

وقتی دو سالت بود مشغول شد به اموزش دادنت به راه رفتن
اما تو با فرار از آن هنگامی که صدایت میکرد از او تشکر کردی.

وقتی سه سالت بود مشغول شد به غذاهای خوشمزه برایت پختن
و تو با ریختن غذا بر روی زمین ازش تشکر کردی

وقتی چهار سالت بود مشغول شد به دادن مداد به دستت تا نوشتن را یاد بگیری
و تو با خط خطی کردن روی دیوار از او تشکر کردی

وقتی پنج سالت بود مشغول شد به پوشاندن بهترین لباساها برای عید
و تو با کثیف کردن لباسها از او تشکر کردی

وقتی شش سالت بود مشغول شد به ثبت نام کردن تو در مدرسه
و تو با جیغ و داد که نمیخواهم بروم به مدرسه از او تشکر کردی

وقتی که ده سالت بود مشغول شد به منتظر ماندنت برای برگشت از مدرسه تا تو را در آغوش بگیرد
و تو با زود رفتن به اتاقت از او تشکر کردی

وقتی پانزده سالت بود مشغول شد به گریه کردن برای پیروز شدنت
و تو با خواستن هدیه بابت پیروزیت از او تشکر کردی

وقتی بیست سالت بود مشغول شد به تمنای اینکه با او به خانه فامیل و آشنایان بروی
و تو با رفتن و نشستن پیش دوستانت از او تشکر کردی

وقتی بیست و پنج سالت بود تو را در امور ازدواجت کمک کرد
و تو با دور شدن از او و نشستن کنار همسرت از او تشکر کردی

وقتی که سی سالت بود مشغول شد به گفتن بعضی از نصیحتها به تو که در مورد کودکان است
و تو با گفتن این جمله که در کارهایمان دخالت نکن از او تشکر کردی

وقتی سی و پنج سالت بود، زنگ زد که تو را برای ناهار دعوت کند
و تو با گفتن این روزها مشغولم از او تشکر کردی

وقتی چهل سالت بود خبرت کرد که مریض است و نیاز دارد که از او مراقبت کنی
و تو با گفتن رنج و زحمت از والدین به فرزندان منتقل میشود از او تشکر کردی

و در روزی از روزها از این دنیا میرود و عشقش نسبت به تو هنوز در قلبش است اگر مادرت هنوز کنارت است او را رها مکن و محبتش را فراموش نکن و کاری کن که راضی باشد

چون در تمام زندگی فقط یک مادر داری
و وقتی میمیرد آنگاه ملائکه میگویند که فوت شد آن کسی که به سبب آن به تو رحم میشد(اتقوا الله فی الامهات)

این پیام برای هر انسانی که عزیز است برای مادرش:
اگر گرسنه شدی رستوران است
اگر مریض شدی بیمارستان است
اگر خوشحال شدی جشن است
اگر خوابیدی بیدارکننده است
اگر غائب شدی دعاگویت است

آیا با او به احسان و نیکی رفتار کردی...
داخل منزل میشویم و میگوییم: مادر کجاست؟
با انکه از او چیزی نمیخواهیم
انگار وطن است!! از او دور میشویم و برمیگردیم که او را ببینیم...


عاشق گمنام نوشت:


خداوندا از مادرم سه چیز را دور کن
تنگی قبر، آتش جهنم و فتنه های قبر

  • جلال کریمی

امشب

شعری نخواهم نوشت

شمع را

برای تولدم روشن میکنم

و پرهایم را طواف میدهم

بر گرد آتشی که تــــو در جانم روشن کرده یی

تکه خاکستر کوچک کافی است

تا پر سوخته حرمت پیدا کند.

جشن تولدم هست

و من

هر بار به دنیا می آیم و خاکستر می شوم

تا راز حضورم را بدانم.

ققنوسم من امشب!


عاشق گمنام نوشت:

چه لطیف است حس آغازی دوباره

و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس…

و چه اندازه عجیب است

روز ابتدای بودن!و چه اندازه شیرین است امروز…

روز میلاد…

روز من!

روزی که من آغاز شدم!

  • جلال کریمی

اگر میخواهی دنیا را به جایی بهتر تبدیل کنی

اول نگاهی به خودت بینداز و خود را تغییر بده....

آدمها را زود قضاوت نکن...

فکرشان را...

دین شان را...

عقایدشان را...

بگذار هرکس به صلاح خودش زندگی کند....


عاشق گمنام نوشت:


ای کاش آب بودم

و به سیراب کردنِ لبِ ‌تشنه ‌ایی


رضایتِ خاطری احساس کردن....

  • جلال کریمی

ﺣﺎﻟـــــﻢ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﺧــــﻮﺏ ﺧـــــــــﻮﺏ...

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧـــــﻮﺏ هـﺎﯾﯽ ﮐﻪ...

ﻭﻗﺘــــــﯽ ﻣﯿﮕﻮﯾـــﻢ...

ﺧﻮﺑــــﻢ......

ﺍﺷـــــﮏ هـﺎﯾــــﻢ...

ﺳﺮﺍﺯﯾـــﺮ ﻣﯿﺸــــﻮﺩ...

ﻧﻘﺎﺏ ﺻﻮﺭﺗـــــﻢ ﺑﺎ...

ﻗﻄــــﺮﻩ هـاﯼ ﺍﺷﮑــــــﻢ...

ﺧﯿــــﺲ ﻣﯿﺸـــــﻮﺩ .........

ﺍﻣــــﺎ ﻟﺒﺨﻨـــــﺪﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻟﺐ ﮪﺎﯾﻢ...

ﭘــــــﺎﮎ ﻧﻤﯿﺸــــﻮﺩ...

ﻣــــــﻦ ﺧﻮﺏ ﺧﻮﺑـــــﻢ...

ﻓﻘـــــﻂ ﮔﺎهـﯽ ﺍﻭﻗــــــﺎﺕ...

ﻗﻠﺒــــﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺴـــــــﻮﺯﺩ...

ﻧﻔﺴـــﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﺍﻓﺘــــﺪ!!!

من خــوبم..
.
عالـــی تر از همیشـه...


عاشق گمنام نوشت:


وقتـــــے تموم زنــــــــــدگیت

میشـــــه دنیـــــاے مجــــــــــازے

یعنـــــے از همه ے واقعیت ها

بریــــــــــدی...

  • جلال کریمی