سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۱۴ ب.ظ
گریه کردم...
گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هر چه کردم - هر چه - آه انگار آرامم نکرد
روستا از چشم من افتاد، دیگر مثل قبل
گرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد
بی تو خشکیدند پاهایم کسی راهم نبرد
درد دل با سایهی دیوار آرامم نکرد
خواستم دیگر فراموشت کنم اما نشد
خواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد
سوختم آنگونه در تب، آه از مادر بپرس
دستمال تببر نمدار هم آرامم نکرد
ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد!
عاشق گمنام نوشت:
معشوق من
قسم به نامت
آنقدر عاشقانه هایم را
روی این دیـــــوار مجــــــازی
جااااااار میزنم
که هر کسی برای ابراز علاقه به
معشوقش
مجبور شود از کلمات من استفاده کند …
- ۹۵/۰۴/۲۹