يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۵۶ ب.ظ
پاک میشوی...
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوم
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی!
عاشق گمنام نوشت:
ماه خندید به کوتاهی شور و شعفم
دست بردم به تمنا و و نیامد به کفم
کشش ساحل اگر هست، چرا کوشش موج؟
جذبه ی دیدن تو میکشد از هر طرفم
راه تردید مسیر گذر عاشق نیست
چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟
پدرانم همه سرگشته ی حیرت بودند
من اگر راه به جایی ببرم ناخلفم
زخم بیهوده مزن، سینه ام از قلب تهی است
بهتر آن است که سربسته بماند صدفم
- ۹۵/۰۱/۱۵