پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۳۴ ب.ظ
هوا سردست...
ﮐﺎﺵ ﺩﺭ ﻇﻠﻤﺖ ﺷﺐ، ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﭙﯿﭽﺪ
ﻭ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﺷﮑﻞ ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ
ﮐﺎﺵ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﻓﻘﻂ، ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺗﺎﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺯ ﻧﻮﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺗﻮ ﺷﻮﺩ
و ﺗﻮ ﺍﻧﺒﺎﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﯽ
و ﺩﻟﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ، ﯾﮏ ﺩﻡ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻧﮕﯿﺮﺩ ﺁﺭﺍﻡ...
عاشق گمنام نوشت:
هوا سردست اما من
به شور و شوق دلگرمم
چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است!
تو را هر شب درون خواب میبینم
تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه میچینم ...
- ۹۵/۰۸/۲۰