سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ب.ظ
عشق یعنی...
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن
گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید
گفت از من بشنو گوش به اغیار مکن
گفتم از درد دل خویش به جانم ، چه کنم
گفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکن
گفتم اقرار به عشღق تو نمی کردم کاش
گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن
گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم
از میان ، تیغ بر آورد که زنهار مکن
گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن
عاشق گمنام نوشت:
عشق یعنی رفتن از شهر بهار
با دو چشم تر به سوی روزگار
عشق یعنی بی وفایی های یار
عشق یعنی سالها در انتظار
- ۹۴/۱۲/۰۴