پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۳۲ ب.ظ
عاشــــق تــــــوام...
من عاشق زمستانم
عاشق اینکه ببینمت در زمستان آرام راه می روی که سر نخوری!
گونه هایت از سرما سرخ شده است
سر خود را تا حد ممکن در یقه ات فرو کرده ای
دست هایت در جیبت به هم مچاله شده
معصومانه به زمین خیره ای
چه قدر دوست داشتنی شده ای
حرفم را پس میگیرم
من عاشق زمستــان نیستم، عاشــــق تــــــوام ...
عاشق گمنام نوشت:
در آغوش من خفته ای
و پیش از خوابیدن گفته ای
خواب بستنی ببین
و پیش از گفتن
مرا بوسیده ای
با طعم سیب
و پیش از بوسیدن
یک دور تمام مرا در باغ نارنج وترنج گردانده ای
آرامش قشنگم!
و حالا من
با خیال تو برگشته ام
در آشتفگی موهات
بستنی می خورم
و خواب تو را می بینم ...
- ۹۵/۰۸/۲۰