خیال من
میز دو نفره ای ست
که جایت
همیشه رو به رویم خالی ست
و من همیشه فنچانم را
لبالبِ چشمانت
در صدای بارانی نوشیده ام
که می گوید
تو نمی آئی
و من
با چشم های دستِ خالی
خودم را ترک می کنم
عاشق گمنام نوشت:
برمیگردم ...
اما شبیه ساعتی شنی
و فرومیریزم
از تماشای جای خالی ات . . .