دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ب.ظ
بد عهدی این روزگار...
گریه را می بینم و با خنده رامت می کنم...
بهترین احساس دنیا را بنامت می کنم...!
خنده را می دزدی و پنهان نگاهم می کنی...!
گریه را می پوشم و خندان سلامت می کنم
کوچه را با شوق دیدارت به پایان می برم
کوچه ی بن بست قلبم را به نامت می کنم...!
گفته بودی زندگی بی عشق رنجی بیش نیست
خویش را یک عمر پابند مرامت می کنم
خون به رگهای تنم در عشق می گردد خمار
تا زلال اشک خود را غرق جامت می کنم
عاشق گمنام نوشت:
نیستم مایوس از بد عهدی این روزگار
تلخ گفتارم، ولی شادی به کامت می کنم
- ۹۴/۱۰/۰۷