- ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۲۲:۴۱
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟
کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون امدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
عاشق گمنام نوشت:
چرا گرفته دلت؟؟
مثل انکه تنهایی!!
چقدر هم تنها....
خیال میکنم دچار ان رگ پنهان رنگ ها هستی
و دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک دچار
ابی دریای بیکران شود
عــشــق مــــن شــبــیــه بـــــاران نــیــســتـــ...
کـــه گـــاهــى بــیــاید و گــاهــى نـــه،
عــشـــق مــــن شــبــیــه هـــواســتــــ..،
ســـاکــت، امـــا هــمــیــشــه
در اطـــراف تــــــو .....
عاشق گمنام نوشت:
هیـچ چیز...
غم انگیزتر از این نیست!
که کسی که دوستش داری
هیچ تلاشی برای نگه داشتنت نکند...
خداوندا از بچگی به من آموختند
همه را دوست بدار
حال که بزرگ شده ام و
کسی را دوست می دارم
می گویند:
فراموشش کن
عاشق گمنام نوشت:
دنیا را بد ساخته اند …
کسی را که دوست داری ،
تو را دوست نمی دارد …
کسی که تورا دوست دارد ،
تو دوستش نمی داری …
اما کسی که تو دوستش داری
و او هم تو را دوست دارد …
به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند …
و این رنج است...