Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب


دلی بزرگ میخواهد
زندگی کردن در این دنیا..
دلی میخواهد تا
خیلی چیزها رو نبینی..
خیلی چیزها رو نشنوی..
و از خیلی چیزها بگذری !

  • جلال کریمی


سکوت گورستان رامیشنوى؟
دنیا ارزش دل شکستن را ندارد ...
میرسد روزی که هرگز در دسترس نخواهیم بود ..
خاک آنتن نمیدهد که نمیدهد...!
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ غصه ﻫﺎﯾﺖ...
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﻧﺎﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟
ﭘﺲ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ
ﻋﻤﯿﻖ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺶ ﻋﻤﯿﻖ
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭا
بودن را
ﺑﭽﺶ
ﺑﺒﯿﻦ
ﻟﻤﺲ ﮐﻦ
ﻭﺑﺎﺗﮏ ﺗﮏ ﺳﻠﻮﻟﻬﺎﯾﺖ لبخند بزن...
قدر لحظه های باهم بودن رو خوب بدونیم
شاید فردایی نباشد...

  • جلال کریمی


بیشتر اوقات زنجیرهای درونی ؛


قویتر از زنجیرهایی هستند که از خارج  تو را مهار کرده اند.


  • جلال کریمی


در این روزهای برفی

آیا برای گنجشکان دانه ای ریخته ای ؟

پرنده دل من نیز

دیر زمانیست که در برف گیر افتاده . . .

  • جلال کریمی


وقتی خوشحال هستید قول ندهید .

وقتی عصبانی هستید جواب ندهید .

وقتی ناراحت هستید تصمیم نگیرید .

  • جلال کریمی

فرق برنده و بازنده در اینه...

اولی میگه خیلی مشکله ، اما ممکنه

اما دومی میگه ممکنه ، اما خیلی مشکله



  • جلال کریمی

کوچک که بودم کشتی هایم که غرق می شد

سریع برگی از دفتر مشقم می کندم

و دوباره یکی عین آن را می ساختم !!

حالا روزهاست که کشتی هایم غرق شده

و تنها در حسرت آنم که چرا دیگر دفتر

مشقی ندارم .....

  • جلال کریمی

هرگز این قصه ندانست کسی:
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست
سر فرو داشت نمی گفت سخن
نگهش از نگهم داشت گریز
مدتی بود که دیگر با من
بر سر مهر نبود
آه ، این درد مرا می فرسود:
« او به دل عشق ِ دگر می ورزد ؟ »
گریه سر دادم در دامن او
های هایی که هنوز
تنم از خاطره اش می لرزد !
بر سرم دست کشید
در کنارم بنشست
بوسه بخشید به من
لیک می دانستم
که دلش با دل من سرد شده ست !

  • جلال کریمی

زندگی همهمه مبهمی از ردشدن خاطره هاست،
هر کجا خندیدیم،
هر کجا خنداندیم،
زندگانی آنجاست
بیخیال همه تلخی ها،
لحظه هایت آرام

  • جلال کریمی

یک نفر گوشه ی محرابِ دلم زندانی ست !
به خیالش که در آن جا خبر از مهمانی ست!
دُزدِ ناشی ست به کاهی دلِ خود خوش کرده
بی نوا هیچ نداند که خودش ، قربانی ست !
گفتمش : دست بکش از منِ ویرانه ...، برو
ظاهرم گرچه خوشست باطنِ من بارانی ست...
حرف هایم همه را سهل گرفت و نَشِنید...!
با خودش گفته که : این شب زده را درمانی ست!
من به صد گونه زبان گفتمش : ای دیوانه
فکر کردی که مُداوا به همین آسانی ست ؟؟؟
خنده زد بر من و بر کُنجِ دلم تکیه نمود
گفت : آخر شبِ یلدایِ تو را پایانی ست
کاش او هم برود از برِ این سوخته دل...
بی سبب در پیِ آرامشِ این توفانی ست !
من چه گویم که به حسرت ننشیند احدی ؟؟؟
سهم این کلبه ی تنها ، بخــــــــــدا ویرانی ست

  • جلال کریمی