Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

Wellcom To Jalal Karimi Site

سایت شخصی آقای جلال کریمی

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

هدیه خدا

هدیه ام از تولّد / گریه بود

خندیدن را تو به من آموختی.

سنگ بوده‌ام تو کوهم کردی

برف می شدم تو آبم کردی

آب می شدم تو خانه ی دریا را نشانم دادی.

می دانستم گریه چیست

خندیدن را تو به من هدیه کردی.

  • جلال کریمی

چهار چیز است که نمی توان آنها را بازگرداند...

سنگ ... پس از رها کردن!

حرف ... پس از گفتن!

موقعیت... پس از پایان یافتن!

و زمان ... پس از گذشتن!

  • جلال کریمی


آخـــــرین فـــــردی کـــــه ,

درســـــت قبـــــل از خـــــواب ,

در مـــــوردش فکـــــر می کنیـــــد ...

کســـــی اســـــت کـــــه ,

" قلــ♥ــب " شمـــــا بـــــه او تعلـــــق دارد

  • جلال کریمی


آوای باد انگار، آوای خشکسالیست

دنیا به این بزرگی، یک کوزه ی سفالیست

باید که عشق ورزید، باید که مهربان بود

زیرا که زنده ماندن، هر لحظه احتمالیست...!

  • جلال کریمی


گاهی آدم میماند بین بودن یا نبودن!

به رفتن که فکر می کنی

 اتفاقی می افتد که منصرف می شوی...

میخواهی بمانی،

رفتاری می بینی که انگار باید بـــروی!

این بلاتکلیفی خودش کلــــی جهنـــــــــــــــم است..

  • جلال کریمی


حال ما با دود و الکل جا نمیاید رفیق....

زندگی کردن به عاشق ها نمیاید رفیق...

روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است....

طفل حسرت نوش ما دنیا نمیاید رفیق....

دست هایت را خودت"ها"کن اگر یخ کرده اند...

از معشوقه هامان "ها"نمیاید رفیق...

هضم دلتنگی برای موج آسان نیست...

آب دریا بی سبب بالا نمیاید رفیق...

یا شبیه این جماعت باش یا تنها بمان...


هیچکس سمت دل زیبا نمی آید رفیق. ..!

  • جلال کریمی


چشم هایم بسته بود و از لبانم بوسه ای دزدید و رفت

بذر عشق و نیستی در سینه ام پاشید و رفت

دل پریشــان کرد و آرام و قرارم را گرفت

با لب شیرین خود بر روی من خندید و رفت

بر سرش اسپند چرخاندم که ماند پیش دل

باز ترفندی زد و از پیش من چرخید و رفت

خواستم از دل بپرسم چیست این بازی دل

با زرنگی یک غزل از مولوی پرسید و رفت

گفتمش دیوانه ام کردی بمان نزد دلم

چشم گریان مرا در انتظارش دید و رفت

  • جلال کریمی


خوشبختی

یعنی اینکه خدا آنقدر عزیزت کنه

که تو مایه آرامش دیگری بشی

  • جلال کریمی


تنهایی بد است
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را
با آدم هایی پر کنی
آدم هایی بود و نبودشان
به روشن یا خاموش بودن
یک چراغ بستگی دارد ...!

  • جلال کریمی


عطرها بی رحم ترین عنصر زمین اند . . .
بی آنکه بخواهی میبرنت تا قعر خاطراتی که برای فراموشیشان تا پای غرور جنگیدی …

  • جلال کریمی